من و خط خطی های ذهن و خاطراتم

ساخت وبلاگ

هست طومار دل من به درازی ابد           برنوشته ز سرش تا بن پایان همه تو!

این بیت رو به شکل های دیگه ام خوندم, نمیدونم کدومش درسته, ولی من اینو بیشتر از بقیه ش دوست دارم :)

وای من باید برم.... باید برم! 

من و خط خطی های ذهن و خاطراتم...
ما را در سایت من و خط خطی های ذهن و خاطراتم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : derama-faa بازدید : 124 تاريخ : يکشنبه 5 دی 1395 ساعت: 1:44

به من چه که رئیس جمهور آمریکا کیه, حالا شما هزار بار بیا بگو آمریکا کشور قدرتمندیه که تصمیماش رو همه ی دنیا تاثیر داره!

بزرگوار! تاثیرش از دزدی های مسئولای کشورمون بیشتره؟؟ شما که به سواری دادن عادت کردی و خداروشکر میکنی که با فوق لیسانس دانشگاه دولتی وضعیت زندگیت در حدِ بخور و نمیره و هنوز نمردی! شما رو چه به حرف زدن راجع به انتخابات امریکا؟!

 

من و خط خطی های ذهن و خاطراتم...
ما را در سایت من و خط خطی های ذهن و خاطراتم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : derama-faa بازدید : 174 تاريخ : يکشنبه 5 دی 1395 ساعت: 1:44

ضمنِ اینکه هزینه ی تحصیل خیلی زیاده باید بگم داره کم کم باورم میشه که بیخیال بشم....

چرا فاند نمیدن؟ باز برگشتم سر خونه ی اولم که عجب حماقتی کردم با این انتخاب رشته ام... آخه اینم شد رشته؟؟ اینم شد آب و نون واسه ما؟؟

من و خط خطی های ذهن و خاطراتم...
ما را در سایت من و خط خطی های ذهن و خاطراتم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : derama-faa بازدید : 119 تاريخ : يکشنبه 5 دی 1395 ساعت: 1:44

هم چنان امیدوار, ضمن اینکه حرفای ثمین اینقدر قشنگ بود که اصلا دلم نمیاد بهش اعتماد نکنم..., خوشحالم که ضبط کردم حرفارو, حالا هی هر از چند گاهی میزنم صداشو میشنوم روحیه میگیرم...

یه راه در رو هم پیدا کردم مخصوص درس نخون هاییِ مثه خودم :))

تزِ ارشد هم که قراره حسابداری سبز باشه :)

 

من و خط خطی های ذهن و خاطراتم...
ما را در سایت من و خط خطی های ذهن و خاطراتم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : derama-faa بازدید : 160 تاريخ : يکشنبه 5 دی 1395 ساعت: 1:44

کلی کار برای انجام دادن داشتم! الان تقریبا تموم شد! چرا تقریبا؟ چون باید راجع به نتیجه ی انتخابات آمریکا در بازارهای بورس مقاله بنویسم. خودم مینویسم؟ معلــــومه  که نــــــــه!!!! نصفه شبی، خسته و کوفته! همین که دارم نتیجه ی چندتا مقاله رو کپی میکنم خودش کلی زحمته. برف که میاد خوشحال... این فکرِ جدید مثه خوره افتاده تو مغزم، داره مغزمو میخوره. عملی کردنش زمان می بره و من عجله ی ذاتی ای برای تموم شدن کارها دارم. فکر میکنم بهش، اصلا از ذهنم نمیره، خیلی سخته اینطوری نمیتونم درست تمرکز کنم.   پ.ن: اردی میاد یه مسیج میده و سلام و احوال میکنه و میره! یکم دیرتر جوابشو میدم مثه مختار ثقفی کمرِ همت به انتقام  میبنده! من و خط خطی های ذهن و خاطراتم...
ما را در سایت من و خط خطی های ذهن و خاطراتم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : derama-faa بازدید : 115 تاريخ : يکشنبه 5 دی 1395 ساعت: 1:44

امروز تاریخ جالبی داشت ولی چه اهمیتی داره؟؟ 

 

من و خط خطی های ذهن و خاطراتم...
ما را در سایت من و خط خطی های ذهن و خاطراتم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : derama-faa بازدید : 113 تاريخ : يکشنبه 5 دی 1395 ساعت: 1:44

شماها هم مغزتون درد میگیره وقتی زیاد فکر میکنید؟ چرا معمولا هیچ وقت کسی نیست که من حرفامو راحت بهش بزنم و خلاص بشم از سنگینی این همه حرف نگفته؟ چرا همیشه باید با خودم حرف بزنم؟ مغزم خسته میشه...

خیلی سخته که بدونی برای کاری که میخوای انجام بدی حداقل باید 1 سال تا 1/5 سال صبر کنی که تازه قدم اول رو برداری... (صدای مخملی همایون شجریان تو ذهنم پخش میشه : دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من)

هنوز حرف نزده، استاد فکرامو برای پایان نامه کتلت کرد :/

 

من و خط خطی های ذهن و خاطراتم...
ما را در سایت من و خط خطی های ذهن و خاطراتم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : derama-faa بازدید : 107 تاريخ : يکشنبه 5 دی 1395 ساعت: 1:44

دارم خاطراتم رو از دوران راهنمایی که یکم دستمون برای غیبت و این داستانا باز شده بود, مرور میکنم... تا جایی که یادمه نزدیک عید که میشد میگفتیم فردا نیایم, بعدا میفهمیدیم فقط دو سه نفر غایب بودن یکیش من! دبیرستان هم همینطور, کارشناسی هم همینطور, الانم همینطور!! قبلا فکر میکردم شانسِ منه که با این جور آدما هم کلاس میشم, الان فهمیدم زهی خیال باطل! اینا تعدادشون زیاده و پراکنده شدن کلا. موضوع درس و کلاس که خیلی پیش پا افتاده س, شما تعمیم بده به بقیه ی چیزا ببین چی میشه... اینا همونایی هستن که میشینن راجع به اختلاس حرف میزنن, بعد میگیم بیاین در اعتراض بریم جلو وزارت کشور تجمع کنیم, میریم میبینم تک و تنها وایستادیم جلو وزارت کشور!!!  پ.ن: این روزهای ایران عجیب شبیهِ مزرعه ی حیواناته.. من و خط خطی های ذهن و خاطراتم...
ما را در سایت من و خط خطی های ذهن و خاطراتم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : derama-faa بازدید : 127 تاريخ : يکشنبه 5 دی 1395 ساعت: 1:44

+ دلبرا؟!

- جان جان جان جان جان

 

پ.ن: شمع دل است او, پیش کشیدش...

من و خط خطی های ذهن و خاطراتم...
ما را در سایت من و خط خطی های ذهن و خاطراتم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : derama-faa بازدید : 165 تاريخ : يکشنبه 5 دی 1395 ساعت: 1:44

+ چنان پر شد فضای سینه از دوست           که سر خویش گم شد از ضمیرم - به من چه؟!   پ.ن: چقدر این دوستمون خودش رو گم کرده! چقدر وقتی باهاش حرف میزنم میبینم تغییر کرده... به اینم فکر کردم که شاید منم که خیلی تغییر کردم, اما وقتی همه نظرشون اینه که اون رفتاراش داره اذیتشون میکنه, دیگه جای بحث زیادی نمیمونه! دلم میخواد همون خاطره باشه, همون گذشته ها! ترجیح میدم هرجا هست موفق و خوش و سالم باشه, و من اگه باهاش ارتباطی داشته باشم همون یاداوری خاطره ها باشه! نزدیک تر آتیش میزنه!!! من و خط خطی های ذهن و خاطراتم...
ما را در سایت من و خط خطی های ذهن و خاطراتم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : derama-faa بازدید : 181 تاريخ : يکشنبه 5 دی 1395 ساعت: 1:44